پرش با مانع!
شايد تقصير خيابان بود كه گنجايش اين همه شلوغي را نداشت ....شايد تقصير ۲ نفري بود كه لحظه اي از تلفن هايشان جدا نمي شدند و چنان به اين آلتهاي دستي چسبيده بودند كه بعيد مي دانم مجنون اينگونه به زلف ليلي چسبيده باشد!شايد تقصير درختهاي كنار خيابان بود كه به خاطر بلند نبودنشان توجه كسي را جلب نمي كردند...شايد تقصير مغازه هاي آن طرف خيابان بود كه ويترين هايشان را با برچسبهايي از نوع سِل و آف!تزيين كرده بودند!شايد تقصير آن مرد بود كه پارك كردن را ياد نگرفته بود يا شايد تقصير سن و سال آن مرد بود كه باعث مي شد پيرمرد خطابش كنم و به موهاي سفيد شده ي صورتش احترام بگذارم با وجود همه ي نقل و نباتهايي كه نثارم كرد!شايد تقصير جيغ يكي از آن موبايل به دستها بود......نمي دانم تقصير كه يا چه بود اما مي دانم كه اين پرش با مانع تقصير من نبود.....حتي اگر همه ي آدمها و درختهاي آن خيابان شلوغ بگويند:تقصير تو بود!