لني

تعبير رومن گاري از مصونيت سياسي (در كتاب خداحافظ گاري كوپر) را خيلي دوست دارم,اينكه مصونيت سياسي مثل يك حباب سفت و سخت شيشه اي است و هر كس كه درون آن است  از همه ي بلاهاي بيروني حفظ مي شود  ولي در نهايت خفه مي شود!

به روزي فكر ميكنم كه كسي به اسم مصونيت ما را خفه نكند......

بعد نوشت:لعنت به هر چي كنكورِِِِِِِِ......از كارشناسي تا دكترا!

فاصله

آدمي بايد بگويد آب و بخورد,بگويد نفس و بكشد....در غير اينصورت مرده است.

اي كاش اين جمله فقط ديالوگي كوتاه در يكي از صفحات سمفوني مردگان نبود,اي كاش مي گفتيم آب و مي خورديم,ميگفتيم نفس و ميكشيديم,ميگفتيم اميد و اميدوار ميشديم,ميگفتيم امنيت و ارامش و بدست مي آورديم,ميگفتيم زمان و از دست رفته اش را جبران مي كرديم,مي گفتيم حركت و حركت ميكرديم, مي گفتيم خواستن,توانستن است و مي توانستيم,ميگفتيم تنها غير ممكن ,غير ممكن است و همه چيز را ممكن ميكرديم,مي گفتيم قورباغه و  آن را قورت مي داديم!!و خلاصه به هر آنچه كه مي گفتيم عمل مي كرديم........

مي گفتيم فاصله و از ميان كلمات حذفش مي كرديم!

بعد نوشت:پروفسور بوبوس را حتما ببينيد.

پلکان

دشت چه زیبا به نظر میرسید و همین طور ان نهر که از ابشار سرازیر از تپه سرچشمه میگرفت.....اما به نهر که نزدیکتر شدم دیدم یک جای کار میلنگد.درست کار نمیکرد .وضع عجیبی داشت.اخر سر انقدر رفتم نزدیک تا فهمیدم ایراد از کجاست .....ابشار فقط یک ردیف پله چوبی بود که انتهایش به یک خانه بین درختها میرسید.مدت زیادی ایستادم وبالا و پایین را نگاه کردم.پلکان رابا چشمهایم دنبال کردم.باور کردنش سخت بود........ضربه ای به نهر زدم و صدای چوب راشنیدم!

از زمانی که صید قزل الا در امریکا و این پاراگراف نابش را خوانده ام به افرادی  فکر میکنم که از دور مانند ابشاری خودنمایی میکردند اما همین که به انها نزدیکتر شدم صدای چوب را شنیدم........

جوابیه صید قزل الا در امریکا:

کاری از دست من برنمی امد.من نمیتوانستم یک ردیف!پله را به یک نهر تبدیل کنم.

مسخ

صبح امروز از خواب اشفته ای پریدم در حالی که در رختخوابم به حشره ی تمام عیار عجیبی مبدل شده بودم..........درست مثل گره گوار سامسا!

پ.ن:من شبیه به گره گوار سامسا شدم یا گره گوار زامزا؟!(اخه ان زمانی که هنوز انسان بودم در ۲ ترجمه ی متفاوت ۲ تلفظ متفاوت از این اسم را خوانده بودم........)

داراباد

به روي تيرك كوچه اگر چراغي نيست

بيا كه ما تن خود را بر ان براويزيم

(پيمان قديمي.....كتاب داراباد)